قاآنی:الحمد که از موهبت ایزد داور زد تکیه بر اورنگ حمل خسرو خاور
❈۱❈
الحمد که از موهبت ایزد داور
زد تکیه بر اورنگ حمل خسرو خاور
الماسفشان شد فلک از ژالهٔ بیضا
یاقوتنشان چمن از لالهٔ احمر
❈۲❈
در دامن گل چنگ زده خار به خواری
زانگونه که درویش به دامان توانگر
در لاله وگل خلق خرامان شده چونانک
در آذر نمرود براهیم بن آزر
❈۳❈
نرگس به جمال گل خیری شده خیره
زانگونه که بیمار کند میل مزعفر
لاله چو یکی حقهٔ بیجاده نمودار
در حقهٔ بیجاده نهان نافهٔ اذفر
❈۴❈
گل گشته نهان در عقب شاخ شکوفه
چون شاهد دوشیزهیی اندر پس چادر
از بوی مل و رنگ گل و نکهت سنبل
مجلس همه پر غالیه و بسد و عنبر
❈۵❈
وقتست که در روی در آید کرهٔ خاک
چون شاخگل از نغمهٔ مرغان نواگر
از فر گل و لاله و نسرین و شقایق
چون روز به شب ساحت باغست منور
❈۶❈
برکوه همی لالهٔ حمرا دمد از سنگ
زانگونه که از سنگ جهد شعلهٔ آذر
از لاله چمن تا سپری معدن مرجان
از ژاله دمن تا نگری مخزن گوهر
❈۷❈
خار ار نبود گرم سخنچینی بلبل
در گوش گل سرخ فرابرده چرا سر
از آب روان عکسگل و لاله پدیدار
زانگونهکه عکس میگلرنگ ز ساغر
❈۸❈
دلگر به بهاران شده خرم عجبی نیست
کاو نیز هم آخر بودن شکل صنوبر
پیریست جوانبختکه از بخت جوانش
کیهان کهنسال جوانی کند از سر
❈۹❈
آن خال سیاهست بر اندام شقایق
یا هندوی شه مشک برآکنده به مجمر
دارای جوانبخت محمد شه غازی
کز صولت او آب شود زهرهٔ اژدر
❈۱۰❈
گردی ز گذار سپهش خاک مطبق
موجی ز سحاب کرمش چرخ مدور
شیپور نظامش نه اگر صور سرافیل
خیزد ز چه از نفخهٔ او شورش محشر
❈۱۱❈
ای گوهر تو واسطه عقد مناظم
ای دولت تو ماشطهٔ شرع پیمبر
گه زلزله از حزم تو بر پیکر الوند
گه سلسله از عزم تو برگردن صرصر
❈۱۲❈
گویی مه نوگشته زکوه احد آونگ
وقتیکه حمایل شودش تیغ به پیکر
گردی که ز نعلین تو خیزد گه رفتار
در چشم خرد با دو جهانست برابر
❈۱۳❈
چون تافته ماری شده ازکوه سراشیب
فتراک تو آویخته از زین تکاور
تنگست فراخای جهان بر تو بهحدی
کت نیست تمایل به چپ و راست میسر
❈۱۴❈
سیمرغ که بر قلهٔ قافست مطارش
گنجش ندهد لانهٔ عصفور و کبوتر
صفرت ز وجل خیزد از آنستکه دینار
هست از فزع جود تو باگونهٔ اصفر
❈۱۵❈
جز تیغ تو که چشمهٔ فتحست که دیده
ناریکه شود جاری از آن چشمهٔ کوثر
باس تو نگهداشته ناموس خلایق
چندانکه اگر سیرکنی در همهکشور
❈۱۶❈
یک قابله اندرگه میلاد موالید
از شرم پسر را نکند فرق ز دختر
نیران غضب شعله کشد در دل دشمن
از صارم پولاد تو ای شاه دلاور
❈۱۷❈
خاره است دل خصم تو و تیغ تو فولاد
از خاره و پولاد فروزان شود آذر
دریا شود از تفّ حسام تو چنان خشک
کز ساحت او بال ذبابی نشود تر
❈۱۸❈
شاها ملکا دادگرا مُلکستانا
ای بر ملکان از ملکالعرش مظفر
امروز به بخت تو بود نازش اقلیم
امروز به تخت تو بود بالشکشور
❈۱۹❈
امروز تویی چرخ خلافت را خورشید
امروز تویی بحر ریاست راگوهر
امروز توییکز فزع چین جبینت
در روم نخسبد بهشب از واهمه قیصر
❈۲۰❈
امروز تویی کز غو شیپور نظامت
خوارزم خدا را نشود خواب میسر
امروز ز تو تخت مهی یافته زینت
امروز ز تو تاج شهی یافته زیور
❈۲۱❈
امروز تویی آنکه ز شمشیر نزارت
بخت تو سمین گشت و بداندیش تو لاغر
امروز تویی آن مهینگنبدگردول
در جنب اقالیم تو گوییست محقر
❈۲۲❈
فرداست که تاریک کند چون شب دیجور
گرد سپهت ساحت کشمیر و لهاور
فرداستکه در روم به هر بوم ز بیمت
فریاد زن و مردکندگوش فلککر
❈۲۳❈
فرداست که شیپور تو از ساحت خوارزم
از یاد برد طنطنهٔ نوبت سنجر
فرداست که گیتی شودت جمله مسلم
فرداستکهگیهان شودت جمله مسخر
❈۲۴❈
ای شاه ترا موهبتی هست ز یزدان
کان موهبت از هر دو جهانست فزونتر
ناگفته هویداست ولی گفتنش اولی است
تا گوش مزین شود و کام معطر
❈۲۵❈
پیریست جوانبختکه از بخت جوانش
گیهان کهنسال جوانیکند از سر
صدریست قَدَر قدر که با جاه رفیعش
گردون به همه فر و جلالت نزند بر
❈۲۶❈
نوک قلمش صید کند جمله جهان را
چون چنگل شاهین که کند صید کبوتر
در پیکر اقلیم تو جانیست مجسم
درکالبد ملک تو روحیست مصور
❈۲۷❈
زیبدکه بدو فخر کنی بر همه شاهان
زانگونهکه از همرهی خضر سکندر
تکرارکنم مدح تو شاها که مدیحت
قندست و همان به که شود قند مکرر
❈۲۸❈
آنی تو که در روز و غا آتش خشمت
کاری کند از شعلهٔ کین با تن کافر
کز سهم تو بیپرسش یزدان به قیامت
از سوق سوی نارگریزد چو سمندر
❈۲۹❈
زانرو که یقین داردکز فرط عنایت
در خلد ترا جای دهد ایزد داور
تا صفحه گردون به شب تار نماید
چون چهر من از ثابت و سیاره مجدر
❈۳۰❈
خاک هدمت باد چو روی من وگردون
پر آبله از بوسهٔ شاهان فلک فر
کامنت ها