قاآنی:امسال عید اضحی با نصرت و ظفر با موکب امیر نظام آمد از سفر
❈۱❈
امسال عید اضحی با نصرت و ظفر
با موکب امیر نظام آمد از سفر
عید و امیر هر دو رسیدند و میربود
یک روز پیش از آنکه بدش بیش فال و فر
❈۲❈
قربان عید کرده همه میش و خویش را
قربان نمود عید بر میر نامور
میران پی پذیره گروه از پی گروه
باکوس و با تبیره حشر از پس حشر
❈۳❈
خوبانگرفته از لب و دندان روحبخش
نعل سمند او را در لعل و در گهر
یکساله هجر عید اگرچند صعب بود
شمشه فراق میر از آن بود صعبتر
❈۴❈
شمشه فراق خواجه و یکساله هجر عید
بگذشت و باز شاخ طرب یافت برگ و بر
فهرست کامرانی و دیباچهٔ وجود
گنجور حکمرانی و گنجینهٔ ظفر
❈۵❈
تاج امم اتابک اعظم نتاج مجد
کانکرم مکان خرد منزل هنر
معمار کاخ احسان معیار داد و دین
منشار شاخ عدوان منشور کام و کر
❈۶❈
میقات علم و مشعر دانش مقام فضل
کعبهٔ صفا منای منی قبلهٔ بشر
از نوککلکش ار نقطی بر زمین چکد
از خاک تا به حشر دمد شاخ نیشکر
❈۷❈
میرا سپهر مرتبتا جز کف تو نیست
صورتپذیر گردد اگر فیض دادگر
از حرص جود دست تو قسمت کند به خلق
صد قرن پیش از آنکه شود خاک سم و زر
❈۸❈
از شوق بذل طبع تو بیمنت صدف
هر قطرهیی دهد به هوا صورتگهر
در چشم ملک صورت کف و بنان تو
نایب مناب خط شعاعست و جرمخور
❈۹❈
گردون مگر سُرادِق عز و جلال تست
کز خاوران کشیده بود تا به باختر
ظل ضمیر تست مگر نور آفتاب
کز شرق تا به غرب کشاند همی حشر
❈۱۰❈
گر نام تو به نامهٔ صورتگران برند
جنبندد حالی از پی تعظیم او صور
امضای تیر و تیغ تو لازمتر از قضا
اجرای امر و نهی تو نافذتر از قدر
❈۱۱❈
از کام روز مهر تو مشکین جهد نفس
از خاکگاه جود تو زرین دمد شجر
در روز بخشش تو ز شرم عطای تو
زی ابر باژگونه بتازد همی مطر
❈۱۲❈
خون شد ز بیم تو جگر خصم از آن شناخت
دانا که هست خون را تولید در جگر
آنسانکه ناوک تو ز سندانگذرکنل
اندر بدن فرو نرود نوک نیشتر
❈۱۳❈
نبود مجال پرسش خلق ار به روز حشر
یک روزه خرج جود تو آرند در شمر
زاغاز صبح خلقت تا روز واپسین
حزم تو دید صورت اشیا به یک نظر
❈۱۴❈
فانی شود دو عالم از یک عتاب تو
زانسان که قوم نوح ز نفرین لاتذر
تا جیب قوس را چو مضاعف کند حکیم
آن قوس را به نسبت حاصل شود وتر
❈۱۵❈
هر کاو ز قوس حکم تو چون سهم بگذرد
جیش دریده بادا از سینه تا کمر
تا از مسام خاک به تاثیر آفتاب
گاهی بخار خشک جهد گه بخار تر
❈۱۶❈
از آن بخار خشک برآید همی نسیم
وز این بخار رطب ببارد همی مطر
جز کام خشک و دیدهٔ تر دشمن ترا
از خشک و تر نصیب مبادا به بحر و بر
کامنت ها