قاآنی:پیر مغان جام میم داد دوش از دو جهان بانگ برآمد که نوش
❈۱❈
پیر مغان جام میم داد دوش
از دو جهان بانگ برآمد که نوش
میروی و از عقبت میرود
جان و تن و دین و دل و عقل و هوش
❈۲❈
رفتی و برخاست فغانم ز دل
آمدی از راه و نشستم خموش
بر من و یاران شب یلدا گذشت
بس که ز زلف تو سخن رفت دوش
❈۳❈
آب دو چشمم همه عالم گرفت
وآتش جانم ننشیند ز جوش
کاش بسازند ز خاکم سبو
بو که حریفان بکشندم به دوش
❈۴❈
سرد شد از حکمت ناصح دلم
کآتش من بیند و گوید مجوش
تا به جمال توگشودیم چشم
از سخن خلق ببستیم گوش
❈۵❈
ناصح از آن چهره نپوشیم چشم
گر تو توانی نظر از ما بپوش
رعد بنالد ز تجلی برق
از تو کنون جلوه و از ما خروش
❈۶❈
پردهٔ دعوی بدرد دست غیب
گر نبود فضل خدا عیبپوش
نالهٔ قاآنی اگر بشنود
از جگر سنگ برآید خروش
کامنت ها