قاآنی:دی من و محمود در وثاق نشستیم لب بگشادیم و در به روی ببستیم
❈۱❈
دی من و محمود در وثاق نشستیم
لب بگشادیم و در به روی ببستیم
گفتم برخاست باید از سر عالم
گفت بلی تا به مهر دوست نشستیم
❈۲❈
گفتمش ایثار راه میر چه باید
گفت دل و جان نهاده بر کف دستیم
گفتم شیر از کمند میر نجسته است
گفت که ما نیز از آن کمند نجستیم
❈۳❈
گفتم ما را نموده حزمش هشیار
گفت ولیکن ز جام عشقش مستیم
گفتم ما را بلند ساخته جاهش
گفت ولیکن به خاک راهش پستیم
❈۴❈
گفتم قرینست تا که مادح اویم
گفت مفرمای بودهایم که هستیم
گفتم ازین بیشتر دلم را مشکن
گفت مگر عهد میر بد که شکستیم
❈۵❈
گفتم او خواجهٔ فقیر پرستست
گفت که ما بندهٔ امیر پرستیم
کامنت ها