قاآنی:پیرکی لال سحرگاه به طفلی الکن میشنیدم که بدین نوع همی راند سخن
❈۱❈
پیرکی لال سحرگاه به طفلی الکن
میشنیدم که بدین نوع همی راند سخن
کای ز زلفت صصصبحم شاشاشام تاریک
وی ز چهرت شاشاشامم صصصبح روشن
❈۲❈
تتتریاکیم و بی شششهد للبت
صصبر و تاتاتابم رررفت از تتتن
طفل گفتا مَمَمَن را تُتُو تقلید مکن
گگگم شو ز برم ای کککمتر از زن
❈۳❈
مممیخواهی ممشتی به ککلت بزنم
کهبیفتد مممغزت ممیان ددهن
پیرگفتا وووالله که معلومست این
که که زادم من بیچاره ز مادر الکن
❈۴❈
هههفتاد و ههشتاد و سه سالست فزون
گگگنگ و لالالالم بهخخلاق زمن
طفل گفتا خخدا را صصدبار ششکر
که برستم به جهان از مملال و ممحن
❈۵❈
مممن هم گگگنگم مممثل تتتو
تتتو هم گگگنکی مممثل مممن
کامنت ها