قاآنی:یکی به چشم تامل نگر بدین تمثال که تات مات شود دیدگان ز حیرانی
❈۱❈
یکی به چشم تامل نگر بدین تمثال
که تات مات شود دیدگان ز حیرانی
یکی درست بدین نوجوان نگر ز نخست
کهراست ماه دو هفته است و یوسف ثانی
❈۲❈
به زلفکانش چندان که چشم کار کند
همی نبیند چیزی به جز پریشانی
سپید سیم سرینش چو کوه بلّورست
که میبلغزد در وی نگاه انسانی
❈۳❈
چنان عودش برپا بودکه پنداری
ستاده گرز به کف رستم سجستانی
فکنده رخش در آن عرصهای که میبینی
فشرده میخ در آن ثقبهای که میدانی
❈۴❈
زن نجیب کهنسالش از قفا نگران
چو پاسبان که کند دزد را نگهبانی
چو صرفهجویی و امساک عادت نجباست
نجیبوار کند شرفهای پنهانی
❈۵❈
به شوهرش ز نجابت جماع میندهد
که از نجیب عجیبست فعل شهوانی
قضیب شوی نخواهد به فرج خویش تمام
که مال شوی نسازد تلف به نادانی
❈۶❈
غرض چهگویم زن از قفا چو حلقه بهدر
ز پیش شوی جوان گرم حلقه جنبانی
چنان کنیزک زن راگرفته است به کار
که هرکه بیند گردد ز دور شیطانی
❈۷❈
کنیزکی شهدالله ز شهد شیرینتر
لطیف و دلکش و موزون چو شعر قاآنی
تبارکالله فرجی دو مغزه چون بادام
به شرط آنکه به بادام شکر افشانی
❈۸❈
زن نجیب وی اندر قفا یساولوار
گرفته چوب و درافکنده چین به پیشانی
کنیز مطبخی از خشم نیمسوز به دست
ستاده بر طرفی همچو دیو ظلمانی
❈۹❈
کنیزک دگر استاده گرم شکرخند
زکار زانیه و فعل شوهر زانی
به شهوت و غضب طبع آدمی ماند
اگر تو معنی این نقشها فروخوانی
❈۱۰❈
چو شهوت از طرفی دست عقل برتابد
سپه کشد ز دگر سو قوای روحانی
تو نقش فانی دنیا ببین و عبرت گیر
که این ستوده سخن حکمتیست لقمانی
کامنت ها