قائم مقام فراهانی:چنین گوید غلام تو جلایر که من رفتم ز شرا تا ملایر
❈۱❈
چنین گوید غلام تو جلایر
که من رفتم ز شرا تا ملایر
بدیدم جملگی شه زادگان را
همه سرو سهی آزادگان را
❈۲❈
ندیدم مثل شه زاده محمد
که یزدان حافظش بادا ز هر بد
به نستعلیق مثل میرعماد است
شکسته خطش از درویش یاد ست
❈۳❈
به نقاشی بود مانند مانی
ندارد در هنرها هیچ ثانی
مهندس باشد و سرباز و جنگی
زبان ها داند از لفظ فرنگی
❈۴❈
تن و توشش، تن و توش تهمتن
دل و دستش بود دارا و بهمن
نه مثلش عالم علم و ادب هست
نه منشی مثل او اندر عرب هست
❈۵❈
نه رستم مثل او شیرین سوارست
نه نیرم هم چو او در کارزارست
نه یک تیرش خطا آید به آماج
نه بر خاک افتد اندر وقت قیقاج
❈۶❈
جریدش صاعقه ای پرزور و تند است
که مثل توپ هفتاد و دو پوند است
جلایر زان جرید بسیار خورده
ز خون روی زمین را لعل کرده
❈۷❈
پر از خون چکمه ها از پا کشیده
تفقدها از آن شه زاده دیده
بروجرد و نهاوند و ملایر
همه جا بوده در خدمت، جلایر
❈۸❈
پلوهای بروجرد و نهاوند
یخ و مشک و گلاب و شربت قند
خورش های ترش مازندرانی
کباب و قلیه و ساک و بورانی
❈۹❈
قطاب و قرص و نقل و آبدندان
نزاکت های نغز باب دندان
مرباهای بالنگ و به و سیب
گرفته از گلاب و قند ترکیب
❈۱۰❈
همه از دولت شه زاده دیده
به کام دل چمن ها را چریده
جلایر نوکر اخلاص کیش است
به خدمت از همه خدام پیش است
❈۱۱❈
شب و روز در حضور شاه زاده
کمر بسته، به خدمت ایستاده
شکار کبک و آهو روز رفته
کشیک چی بوده شب را هم نخفته
❈۱۲❈
به هر جا بوده نهر غرق گاهی
بلا گردان شده بهر سپاهی
به جوی افتاده و از جون گذشته
چو گیو از لجه جیحون گذشته
❈۱۳❈
زمستانش گل و لای و لجن ها
به جای خز و سنجاب و کجن ها
چقر کوبان به هر سو اسب رانده
معلق خورده زیر برف مانده
❈۱۴❈
ملک زاده از آن اوضاع و اطوار
تعجب کرده و خندیده بسیار
جلایر جان دهد در راه آقا
چه پروا دارد از سرما و گرما؟
❈۱۵❈
همان وقتی که اندر جورقان بود
به خدمت روز و شب بسته میان بود
سه الف از مال مردم اخذ کرده
به شه زاده همش را عرض کرده
❈۱۶❈
سپرده جمله بر صندوق خانه
گرفته قبض تحویل از خزانه
قلمرو را جلایر در کف آورد
نه پنداری که سعی آصف آورد
❈۱۷❈
نفاق اندر میان شهر انداخت
کلانتر را به بند قهر انداخت
کلانتر نیمه شب از شهر بگریخت
اساس دولت طهماسبی ریخت
❈۱۸❈
جلایر در تفتن نابلد نیست
تفتن پاره ای اوقات بد نیست
متاع رایج این جا نفاق است
نه آذربایجان، این جا عراق است
❈۱۹❈
جلایر؛ زاده طهماس خان است
نشیمن کرده اندر اصفهان است
هنرها در جوانی کسب کرده
بسی مشق تفنگ و اسب کرده
❈۲۰❈
سفرها کرده در دریا و خشکی
نشسته روی اسب و توی کشتی
نکرده یاد اقوام خراسان
زکف مال پدر را داده آسان
❈۲۱❈
ز مادر چند پاره سنگ مانده
که چون از زندگی دل تنگ مانده
به نازل قیمتی بیع و شراشد
همه خرج و خوراک بچه ها شد
❈۲۲❈
کنون دیگر نماند از مال دنیا
به دست او مگر یک جفت و یک تا
بلی! خالی نباش از کمالی
که گاهی عرضه دارد حسب حالی
❈۲۳❈
جلایر دیده در طی رسایل
فتاوی مجتهدها در مسایل
تمامی حیله های شرع داند
به دعوی و درک ها در نماند
❈۲۴❈
به هر مجلس که آید بی توقف
کند در علم ها دخل و تصرف
به استنجا و حیض و استحاضه
کنند از وی زن و مرد استفاضه
❈۲۵❈
جلایر کاتب مطلب نگاری است
محرر کهنه سررشته داری است
شب مهتاب کاغذها نویسد
غلط هر جا شود فی الفور لیسد
❈۲۶❈
قلم بر دست و عینک بر دماغش
رقم بر روی زانو بی چراغش
قراقر در شکم از شدت جوع
به سر سودای نظم امر مرجوع
❈۲۷❈
شب دیجان بدین سان روز کرده
خیو بر ریش پالان روز کرده
چو پیدا شد به مشرق روشنائی
بخورده شیر گوسفندان دائی
❈۲۸❈
دعا بر دولت شه زاده کرده
هر آن چه بود و نیست آماده کرده
کامنت ها