قائم مقام فراهانی:جلایر هست شیرین کامت از شاه بحمدالله مرامت گشت دل خواه
❈۱❈
جلایر هست شیرین کامت از شاه
بحمدالله مرامت گشت دل خواه
جلایر لولو شهوار آور
نسفته گوهری در وار آور
❈۲❈
ولی عهد شهنشاه جهان دار
ثنایش فرض دان ز آغاز هر کار
که او چون لایق اکلیل و تخت است
خداوندش معین و یار، بخت است
❈۳❈
که از یک فکر بکرش خلق آزاد
شود آن گه که دست سعی بگشاد
مشیر و هم مشارش عقل کامل
نماید مشکلات سخت را حل
❈۴❈
همه دیدند و دانند اهتمامش
عطاردگاه دانش شد غلامش
درنگ و صبر و حلم و استقامت
چو دید از او زحل دارد اقامت
❈۵❈
به گاه رزم تیغش تیز و خون خوار
شده مریخ ز آن رو سرخ رخسار
مربی هست چون رای دبیرش
به هرکس خاصه بر بدر منیرش
❈۶❈
شده برجیس سرگردان و حیران
که چون گردد غلام شاه ایران؟
زند ناهید چنگی و چغانه
به بزم پر سرور آن یگانه
❈۷❈
بحمدالله همه کارش نکوشد
هر آن چه خواستی آن قسم او شد
فرستادی به روس از راه فرهنگ
یکی فرزند و شد گر خاطرت تنگ،
❈۸❈
چه غم شام فراقش خوش سرآمد
امیرزاده خسرو رفت و آمد
هر آن فرمودیش آن قسم او کرد
دل صد پاره دشمن رفو کرد
❈۹❈
نمودی دوستی چون با شه روس
از آن در دست حاسد ماند افسوس
از این تدبیر آسودند چندان
همه لب های دولت خواه خندان
❈۱۰❈
همان عهدی که از خامی شکستند
به پخته کاریت محکم به بستند
بلی فرزند فرزانه چنین است
همه کردار او نیک و گزین است
❈۱۱❈
نشان از باب دارد آن خردمند
از آن فرمودیش فرزانه فرزند
همان نوری که از خور گشت ظاهر
موثر چون خورست این هست باهر
❈۱۲❈
بحمدالله که از رای خبیرت
ز تدبیرات علم با منیرت،
میان کفر و دین سدی به بستی
که هیچ از اهل دین ز اول نه خستی
❈۱۳❈
بشارت عرض این است بر شهنشاه
که کار روس شد این قسم کوتاه
ولی پیموده راهی آگه از کار
بباید رفت و آن جا کرد اظهار
❈۱۴❈
که نشمارند آسان این حکایت
شود عرض از بدایت تا نهایت
بدانند قدر این تدبیر و فرهنگ
خورد بر شیشه هر حاسدی سنگ
❈۱۵❈
شود معلوم کار خام و پخته
نباید ماند این مشکل نهفته
کزین پس اهتمامی در همه کار
بفرمایند و یاد آرند کردار
❈۱۶❈
که مشکل کی شود آسان به دانی
کلیدش هست دست کاردانی
چو کارت با خداوند جلیل است
گلستان آتشت هم چون خلیل است
❈۱۷❈
رفاه خلق جستی از خداوند
خداوندت بدارد شاد و خرسند
نمی خواهی اذیت بر خلایق
به هر کاری نمائی خوش دقایق
❈۱۸❈
به قانون شریعت راه پوئی
به غیر از امر حق حکمی نگوئی
رعایا و برایا جمله خشنود
زیانی نیست در عهدت مگر سود
❈۱۹❈
زعدلت بره پیش گرگ خفته
که را یارا که حرف جبر گفته؟
در جود و کرم بر خلق یک سر
گشودی ای خدیو دادگستر
❈۲۰❈
بخواهی خلق را در مهد راحت
ندیده کس به عهدت هیچ محنت
خلایق روز و شب از پیر و برنا
دعا گویند تا گردی توانا
❈۲۱❈
مخالف با مرامت چرخ گردون،
نگردد تا نگردد فام گل گون
خدا عمرت حیات خضر سازد
میان سرورانت خوش نوازد
❈۲۲❈
توئی چون ملجا هم ترک و تاجیک
از آن آیند جستت دور و نزدیک
تعدی چون کنند اطراف دیگر
شده بابت امید خلق این در
❈۲۳❈
گشایش بر درت داده خداوند
که غمگین هر که آمد رفت خرسند
الهی این در امید بگشای
تو این دولت به شه جاوید بنمای
❈۲۴❈
چو دادی از ره تدبیر و دانش
زمام کار دست اهل بینش
ز اولاد رسول و خیر خواهی
دهد بر ذات پاکش حق گواهی
❈۲۵❈
به غیر از نیک خواهی نیست کارش
به خاص و عام دادی اختیارش
چو او قائم مقام حضرت شاه
به شد، دست تعدی گشت کوتاه
❈۲۶❈
همه احکام محکم حکم شاه است
نظام ملک در معنی گواه است
جلایر کن دعا و ختم کن عرض
دعای ذات پاکش هست چون فرض
❈۲۷❈
الهی تا جهان را نام باشد
به هر آینده اش یک عام باشد
رود اندوه و آید بخت و اقبال
به هر روز و به هر ماه و به هر سال
❈۲۸❈
حسودش در به در بر هر دیاری
نباشد در حیات او قراری
همه احباب او در عیش و شادی
دهد جان دشمنش در نامرادی
کامنت ها