قائم مقام فراهانی:اگر انصاف باشد باز گویم جلایر حرف را ز آغاز گویم
❈۱❈
اگر انصاف باشد باز گویم
جلایر حرف را ز آغاز گویم
وگرنه این سخن ناگفته به تر
در گنج هنر ناسفته به تر
❈۲❈
همین روسی که او آورد لشکر
به ملک روس شد شش ماه کم تر
چه شد این ملک را زیر و زبر کرد؟
که روی خاک این غوغا به سر کرد
❈۳❈
به هر شهرش رسد آتش برافروخت
تمام دولت عثمانلوی سوخت
شه رومی به پیش اسباب رزمش
مهیا بی جسارت بود عزمش
❈۴❈
بود او لشکرش از قاف تا قاف
همه کس داند این ناگفته ام لاف
همان دولت که هتشصد سال پیش است
چه شد اندک زمانی خوار و ریش است؟
❈۵❈
مگر سلطان محمود جهان دار
نبودش دز خزینه هیچ دینار؟
مگر توپ و تفنگش کم بد از روس
چرا دارد دریغ و آه و افسوس؟
❈۶❈
به یک قصدی چرا روسی بدر رفت
مگر این بود آتش، آن دگر نفت؟
تصور کن که سال آن چنان بود
که جنگ روس و آذربایجان بود
❈۷❈
ولی عهد شه آن اقبال فیروز
مقابل با گروهی آتش افروز،
ز حد بیرون قتال و جنگ کردند
به قصد مال و جان آهنگ کردند
❈۸❈
بسی سر غازیان شیرافکن
زمیدان عدو ببریده از تن...
بسی زنده اسیر غازیان شد
که از این جا سوی طهران روان شد
❈۹❈
بسی جمعیتی این جا ز روس است
به سلک چاکران خاک بوس است
بدیدند هم ثبات جنگ او را
نظام توپ و هم سرهنگ او را
❈۱۰❈
اگر روزی تکاهل رفت در کار
نه لشکر بود موجود و نه دینار
وگر پولش رسیدی از ضرورت
کجا دستی کشیدی از خصومت
❈۱۱❈
ز تیغ و تیر آتش بار برداشت
دمار از لشکر کفار برداشت
همیشه بود چاپارش به راهی
عریضه داشت بر دربار شاهی
❈۱۲❈
که گر پولی رسد از بهر لشکر
به عون حق بکوبم خصم را سر
کنم پاک آن حدود از جمله ناپاک
به دست خصم نگذارم کفی خاک
❈۱۳❈
حدود ملک را محروس دارم
مصون از دست ظلم روس دارم
مخالف گو چو بودی خدمت شاه
نمودی هر که عرضی لیک، دل خواه
❈۱۴❈
که: قربانت بگردم نیست تشویش
ارس ار هست اندک باشد از پیش
که: آذربایجانی ها بخواهند
به این حیله زر نقدی ستانند
❈۱۵❈
مدار اندیشه از این های و این هوی
پیاده خصم کی آید بدین سوی؟
که خود ایشان نمایند چاره این کار
کرم کردن از این جا نیست در کار
❈۱۶❈
یکی گوید: ارس باشد روایت
همه مقصود پول است این حکایت
شده خوش روس دست او درین کار
که گیرند از خزانه پول بسیار
❈۱۷❈
یکی گوید که: شه با روم سازد
چرا پولی دهد کاری نسازد؟
یکی گوید: یکی گشتند با روس
همیشه از من آن جا هست جاسوس
❈۱۸❈
نویسد بر من از هر باب نامه
رسد هر روز ازو یک روزنامه
به بنده واجب آمد عرض این کار
بود امر از شهنشهه هست مختار
❈۱۹❈
ز نقل روس بوده این سئوالت
بسی نیکو بباید حسب حالت
پیاده لشکری بی زور بینم
مثال مرده های گور بینم
❈۲۰❈
مدار اندیشه خود گردید ضایع
ز من هر جا رسی کن این وقایع
یکی گوید که: گر حکم جدال است
به جز من فتح دیگر را محال است
❈۲۱❈
زشمشیر جهان سوزم بسوزم
چه آتش ها که از کین برفروزم
تعهد می کنم کز روس یک تن
بدر از معرکه نگذارمش من
❈۲۲❈
به حق باشد صدای توپ رزمی
ندیده دیده در شیلان بزمی
خصوصا توپ شصت و چارپوندی
چو رعدی در صدا چون برق تندی
❈۲۳❈
ندیده طبل جنگ و فوج صالدات
پیاده در رخ اسب، فیل شد مات
بگفتی جنگ روس آسان نماید
در آن جا کیست دست و پا گشاید؟
❈۲۴❈
یکی گوید که: تا مارا بود جان
نباید غم خورد شاه جهان بان
نه زر خواهیم و نه زحمت دهیمش
ز مال و جان خود یاری کنیمش
❈۲۵❈
به دشمن جملگی یک باره تازیم
ز جیحون رود خون بر خصم سازیم
یکی گوید که: رفع هر بلائی
فلان زاهد کند با یک دعائی
❈۲۶❈
یکی گوید: زخیرات و مبرات
بدیدم چاره ای از بهر آفات
یکی گوید: میان یقظه و خواب
مقدس آدمی دید، آتش و آب
❈۲۷❈
که آن آب آتش سوزان بگشتی
به جای نار ریحان سبز گشتی
پس آن گه هاتفی داده سروشش
رسیده این سخن بر هر دو گوشش
❈۲۸❈
که آتش کفر هست و آب اسلام
تو ای زاهد بکن بر خلق اعلام
وثوقی چون که با این بنده دارد
از این گونه دقایق ها نگارد
❈۲۹❈
یکی گوید که: آقائی ز کرمان
اقامت داشت چندی شهر کاشان
کنون درالخلافه هست امروز
شناسد اختر این بخت فیروز
❈۳۰❈
ولی از جفر هم با ربط باشد
برش علم غریبه ضبط باشد
شب آدینه جمعی هر که چیزی
بپرسیدند از او، داده تمیزی...
❈۳۱❈
سئوالی شد ز جفرو رمل هم دید
بگفتا شادمان شو هست امید
کامنت ها