گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

قائم مقام فراهانی:نور چشما مهربانا: نوشتجات مصحوب علی میرزا و آدم سالار رسید و از سلامتی وجودت بسیار...

نور چشما مهربانا: نوشتجات مصحوب علی میرزا و آدم سالار رسید و از سلامتی وجودت بسیار خوشوقت شدم لکن از احوال طفل ها واوضاع خانه هیچ ننوشته بودی، خودشان هم از روزیکه آمده ام یک کلمه ننوشته اند و از این رهگذر بسیار پریشان خاطر هستم و همه را بخدا سپرده ام. صادق را چون بولایت فرستاده ام صلاح در این است که مادر و خواهرش نزد خودش باشند، خانه رضاقلی بیگی را باضطرار از برای آنها خریدم و حالا که رفتنی هستند صلاح در این است که باز بفروشند و وجه آن را بدرد خود دوا کنند. بروند حضرات بابان لانحاله خانه ضرور دارند همیشه یکی از آنها تبریز خواهد بود البته آن نور چشم بهر کس اعتماد دارد محول کند که آن خانه را بفروشاند و مادر و خواهر صادق تا در آنجا هستند در بیرون خانه من ساکن شوند که آن بیرون خانه تا درش باز است از مهمان خالی نمیشود و پس فردا کربلائی قربان طومار خرج و قرض وافری برای من درست خواهد کرد و حق دارد. اما امسال کار من دخلی بهر سال ندارد، خر طهران ریشه مرا بآب رساند، اگر صد هزار جان داشته باشم یکی را از دست این خرج ها که این جا بمن وارد میشود نمیتوان مدر کنم. شاه و گدا شام و سحر بده بده میگویند و حفظ آبرو نمیتوان نکرد، تعارفات چهل و شش شاهی آشنایان ودوستان کشنده تر از وبای خالیاز است؛ از بس میوه گندیده و حلوای ترشیده از خانه بکوچه بردند و بر سر خاکستر کو ریختند یتیم های من خسته شدند، خورنده آن قدر پیدا نمیتوانم بکنم که میوه و حلوای تعارفی را بخورد و بنده و ایلچی عثمانی اگر هزار سال عمر داشته باشیم و همان پلوهای مهمانی را نشخوار کنیم حاجت بغذای دیگر نداریم. تفاوت من و او این است که از او عوض و تلافی نمیخواهند و از بنده خواسته اند و میخواهند و میمیرم و میدهم، یا پوست سگ بر روی خود میکشم و نمیدهم و اگر اوضاع و احوال خودم را در اوقات توقف دارالخلافه بنویسم باعث دردسر آن برادر میشود. اندکی پیش توگفتم الی آخرین باری پول قرض سپهدار و منوچهر خان را زود برای من برسانید که ان شاءالله تعالی از این قرض ها که برای دیوان کرده ام خلاص شوم؛ سایر دردها را از خدا چاره خواهد کرد. تفصیل قرض آنها را هر چه یادم بود روزیکه بیجن خان را روانه کردم و در خانه حسن خان بودم قدری نوشته ام و فرد ا حساب جمع و خرج و باقی و فاضلی که زبان دار باشد میفرستم. والسلام

فایل صوتی منشآت شمارهٔ ۱۱۱ - خطاب به حاجی موسی خان

صوتی یافت نشد!

تصاویر

تصویری یافت نشد!

کامنت ها