نظام قاری:دوش در سودای زلف و چشم جانان بوده ام شب همه شب تا سحر مست و پریشان بوده ام
❈۱❈
دوش در سودای زلف و چشم جانان بوده ام
شب همه شب تا سحر مست و پریشان بوده ام
در جواب آن
برنهالی مجرح دوش غلطان بوده ام
❈۲❈
تا سحر با جامه خواب افتان و خیزان بوده ام
با نگارستان زیلوو حصیر زرفشان
که ببستان جلوه گر که در گلستان بوده ام
گاه نقش آرای آرایش بانگیز خیال
❈۳❈
گاه در حجله تتق بند عروسان بوده ام
هردم از پشتی والای زرافشان آمده
چون صبا با گل سحردست و گریبان بوده ام
از هوای بندقی گردیده ام عمری بسر
❈۴❈
و زخیال زوده قرنی در صفاهان بوده ام
در زمستان گشته ام پیوسته سرگرم برک
در بهاران واله روسی و کتان بوده ام
در جهان زیرافکنی نبود بسان نرمدست
❈۵❈
بشنو این از من که عمری در پی آن بوده ام
بوی مشک و عنبر از جیب آید ایقاری چرا
زانکه اطلس را چو مجمر زیر دامان بوده ام
کامنت ها