نظام قاری:شب که زحسرت رخت روی بماه کرده ام سوخته ماه و زهر را بسته چو آه کرده ام
❈۱❈
شب که زحسرت رخت روی بماه کرده ام
سوخته ماه و زهر را بسته چو آه کرده ام
در جواب آن
هیئات چتر و خیمه را چونکه نگاه کرده ام
❈۲❈
گاه نظر بمهرو گه روی بماه کرده ام
هر که برخت خوش مرا کرده تواضعی نخست
درسر و پا و وضع او نیک نگاه کرده ام
در بر هر تنی کند خازن بخت خلعتی
❈۳❈
بنده برهنه داشته تا چه گناه کرده ام
کفتمش این جمال تو ای گل اطلس از کجاست
گفته که حاصل اینهمه من زگیاه کرده ام
هست عمامه و کله صورت دلوو ریسمان
❈۴❈
نسبت جیب کرد هم بر سر چاه کرده ام
قاری از ین لباسها گشت چو جامه روشناس
کسب زوصف رختها دولت و جاه کرده ام
کامنت ها