نظام قاری:بس بگردید و بگردد روزگار دل بدنیا در نبندد هوشیار
❈۱❈
بس بگردید و بگردد روزگار
دل بدنیا در نبندد هوشیار
در جواب او
بس بپوشید و بپوشد روزگار
❈۲❈
خلق را رخت زمستان وبهار
حال برتنگی بگفتم شمه
جستمش سر رشته ز آغاز کار
کای که وقتی پنبه بودی در کتو
❈۳❈
وقت دیگر ریسمان بودی و تار
مدتی جولاهه دربارت کشید
عاقبت کرباس گشتی توله دار
عاقبت تا جامه در برها شدی
❈۴❈
گه قباگه پیرهن گاهی ازار
نی نوی بینی بحال خویشتن
نی بماند کهنگی هم برقرار
این که درد کانها آورده اند
❈۵❈
صوف و طاقین مربع بیشمار
نرمدست وقطی وخاراو حبر
برد و ابیاری ومخفی آشکار
تا بدانند این خداوندان رخت
❈۶❈
کز لباس وجامه شان هست اعتبار
آدمی را باید ارمک بر بدن
ورنه جل بر پشت خود دارد حمار
هست زیلو در بساط و بوریا
❈۷❈
جای گل گل باش جای خار خار
تا بود والای کلگون شفق
شقه چتر سپهر زرنگار
قاری از این حلهای معنوی
❈۸❈
باد بر خور داردوش روزگار
کامنت ها