نظام قاری:جان ما دوری زخاک کوی جانان برنتافت کوی جانان از لطافت زحمت جان برنتافت
❈۱❈
جان ما دوری زخاک کوی جانان برنتافت
کوی جانان از لطافت زحمت جان برنتافت
در جواب او
باقزی تن جامه چون با ماه کتان بر نتافت
❈۲❈
تافته تاب رخ شرب زرافشان برنتافت
جامه بین در زیر سوزن کوبزانو چون فتاد
در قدمداری وروی از تیرباران برنتافت
مفرش ازعظم سقرلاط و سمور آمد بتنک
❈۳❈
بود ملکی مختصر حکم دو سلطان بر نتافت
از مشلشل پیش والا گفت خسقی قصه
رای والا آن سخنهای پریشان برنتافت
چون کشد بر دوش بار یقه مقلب بگو
❈۴❈
جامه کز نازکی بار گریبان برنتافت
جامه این لتهاکه از پوشیدن و شستن گرفت
فی المثل گر آستین برتافت دامان برنتافت
گر تحمل برد آفات سماوی را نمد
❈۵❈
پوستین باری جفای برف و باران بر نتافت
روزی از سوزن نکرد الا که چون درهم کشید
برگ گل سرتیزی خار مغیلان برنتافت
بی وجود آسترزان تاب یکتائی نداشت
❈۶❈
کز قرین خود چو (قاری) بار هجران برنتافت
کامنت ها