نظام قاری:عقلم بخیاط میکرد کنگاج در رخت صوفی دامانش قیغاج
❈۱❈
عقلم بخیاط میکرد کنگاج
در رخت صوفی دامانش قیغاج
بند قبا تیر پیکانست دگمه
سوزن چو ناوک رختست آماج
❈۲❈
از پادر آمد از دست شد دل
زان موزهای صغری و تیماج
از جبیبها کرد افشاندنت هست
چون دفع پنبه از ریش حلاج
❈۳❈
از رخت حبری نبود گزیرم
نتوان گذشتن از بحر مواج
برگرد قاقم تسمه زقنه ز
چون آبنوس است بر تخته عاج
❈۴❈
مدح عمامه میگوی (قاری)
تا بر سرآئی از خلق چون تاج
کامنت ها