نظام قاری:دوش میآمد و رخساره بر افروخته بود تا کجا بازدل غمزده سوخته بود
❈۱❈
دوش میآمد و رخساره بر افروخته بود
تا کجا بازدل غمزده سوخته بود
در جواب او
آتشین تافته آل برافروخته بود
❈۲❈
تا کجا شرب لحافی شب دی سوخته بود
اینکه دیدی که گس خان اتابک میسوخت
اطلس قرمزی آتش زرخ افروخته بود
قیف یک پر مکس در دل والا ننشست
❈۳❈
یارب این قلب شناسی زکه آموخته بود
زربکف کرد طلادوزی و زرگر همه سوخت
الله الله که تلف کرد و که اندوخته بود
ریش بر باد بسی داد بوقت سرما
❈۴❈
انکه در موسم گل موینه بفروخته بود
شمع بانسبت پیراهن زرکش دیشب
چون بدیدم نظرش بالک دلسوخته بود
خوانده ام گفته قاری همه اوصاف لباس
❈۵❈
جامه بود که بر قامت او دوخته بود
کامنت ها