غبار همدانی:از آتش دل آهم تا روی پوش برداشت سیلاب اشک چشمم چون دیگ جوش برداشت
❈۱❈
از آتش دل آهم تا روی پوش برداشت
سیلاب اشک چشمم چون دیگ جوش برداشت
عیبش نمی توان کرد چون دردمند عشقی
از صبر عاجز آمد از دل خروش برداشت
❈۲❈
باری که پشت گردون از هیبتش دوتا شد
آن را به دوش مستی بی تاب و توش برداشت
افغان ز چشم ساقی کان ترک بی مروت
هم رخت عقل دزدید هم نقد هوش برداشت
❈۳❈
روپوش عیب ما بود پشمینه ای و او را
در رهن ساغری مِی دی مِی فروش برداشت
کامنت ها