غبار همدانی:خروشی دوش از میخانه برخاست که هوش از عاقل و فرزانه برخاست
❈۱❈
خروشی دوش از میخانه برخاست
که هوش از عاقل و فرزانه برخاست
مُغان خشت از سر خُم برگرفتند
خروش از مردم میخانه برخاست
❈۲❈
فروغ روی ساقی در مِی افتاد
زبانۀ آتش از پیمانه برخاست
ز بس با آشنایان جور کردی
فغان از مردم بیگانه برخاست
❈۳❈
چنان زنجیر گیسو تاب دادی
که فریاد از دل دیوانه برخاست
پی افروختن چون شمع بنشست
برای سوختن پروانه برخاست
❈۴❈
بیا ساقی بیاور کشتی مِی
که طوفان غم از کاشانه برخاست
عجب نبود زتاب جوشش مِی
گر از خُم نعرۀ مستانه برخاست
❈۵❈
چو مرغ دل شکنج دام او دید
نخست از روی آب و دانه برخاست
غبارا هر که دست از جان بشوید
تواند از پی جانانه برخاست
کامنت ها