غبار همدانی:ای سلسله زلفت سرمایۀ رسوایی باز آی که رسوا کرد ما را دل شیدایی
❈۱❈
ای سلسله زلفت سرمایۀ رسوایی
باز آی که رسوا کرد ما را دل شیدایی
بی سلسلۀ زلفت دانی که چها کردست
تاریک شب هجران با این سر سودایی
❈۲❈
ای سرو سهی قامت وقت است که از بستان
بخرامی و بنمایی بر سرو دلارایی
با کوکب بخت خود تا روز همی جنگم
بی مِهر رخت هر شب در گوشۀ تنهایی
❈۳❈
بر طلعت خویش از زلف گر پرده همی پوشی
باید که بپوشی چشم از چشم تماشایی
رخسارۀ رنگینت خونخواره نمی خواهد
خون دل ما تا چند از دیده بپالایی
❈۴❈
هرگز دل مجنونم آرام نمیگیرد
تا از خَم زلفینت یک سلسله نگشایی
کامنت ها