غبار همدانی:هلالم ز ابرو بتا تا نمودی دل از دست دیوانۀ خود ربودی
❈۱❈
هلالم ز ابرو بتا تا نمودی
دل از دست دیوانۀ خود ربودی
کشد گر به بتخانه نقشت، مصّور
به یکدفعه بت ها کنندت سجودی
❈۲❈
ندانم چرا شش جهت شد معطر
سحر شانه تا گیسوان را نمودی
به فتراک بستی دلم همچو آهو
چو عقده ز گیسوی مشکین گشودی
❈۳❈
نماید به رویت دو زلف پریشان
چو پیچیده دودی به مجمر ز عودی
به سوز نهانی ز عشق تو اینک
لب خشک و چشم تر من شهودی
❈۴❈
به نقشت قلم زد چو نقاش قدرت
ز نقشت همی خویشتن را ستودی
هزاران هزار آفرین صانعی را
که داد از عدم چون تویی را وجودی
❈۵❈
به بیداریش چون نیابی غباری
هماره چو چشم خمارش غنودی
کامنت ها