غبار همدانی:باد صبح از گلستان آید همی یا زکوی دلستان آید همی
❈۱❈
باد صبح از گلستان آید همی
یا زکوی دلستان آید همی
سوی من چون بوی رحمن از یمن
بوی آن جان جهان آید همی
❈۲❈
می طپد دل چون جلاجل تا بگوش
بانگ زنگ کاروان آید همی
پیکرم شد چون هلال از انتظار
کان مه لاغر میان آید همی
❈۳❈
از فراق آن لب یاقوت فام
خون دل از دیدگان آید همی
ناف آهو بوی مویش کی کند
کز نسیمش بوی جان آید همی
❈۴❈
پیش تیر آن بت ابروکمان
مرغ دل بازی کنان آید همی
شصت برنگرفته از یک چوبه تیر
صد خدنگ از وی بجان آید همی
❈۵❈
هر کجا دردیست درمان ناپذیر
بر تن این ناتوان آید همی
داستان عشق با زاهد مگوی
بوی خون زین داستان آید همی
کامنت ها