قدسی مشهدی:با شمع چو پروانه به محفل نتوان رفت هرجا که رود دل ز پی دل نتوان رفت
❈۱❈
با شمع چو پروانه به محفل نتوان رفت
هرجا که رود دل ز پی دل نتوان رفت
خون میمکد از تیغ شهادت لب زخمم
تا بر اثر خون پی قاتل نتوان رفت
❈۲❈
هر گوشه لبی پر ز فغان است درین راه
بر صوت جرس از پی محمل نتوان رفت
گر کعبه مقصد طلبی تن به قضا ده
کاین راه به اندیشه باطل نتوان رفت
❈۳❈
نقش مژه از صورت پا گر نشناسی
در بادیه عشق به منزل نتوان رفت
کامنت ها