قدسی مشهدی:تا عشق مرا بر سر بازار نیاورد حسن از نگه گرم، خریدار نیاورد
❈۱❈
تا عشق مرا بر سر بازار نیاورد
حسن از نگه گرم، خریدار نیاورد
پهلو به صبا میزند این حرف که گویم
با شانه، که از زلف تو یک تار نیاورد
❈۲❈
در خواب، سر زلف تو بسیار گرفتم
جز خواب پریشان ثمری بار نیاورد
داغم که چرا جاذبه ناله بلبل
گل را به چمن از سر بازار نیاورد
❈۳❈
از نرگس جادوگر او تا به مسیحا
صدبار خبر برد که یکبار نیاورد
قدسی نکنی شکوه ز سودای محبت
تسبیح که برد از تو که زنار نیارود؟
کامنت ها