قدسی مشهدی:بر سر پیمانه غم هرگز این صحبت نبود بود غم هم پیش ازین، اما به این لذت نبود
❈۱❈
بر سر پیمانه غم هرگز این صحبت نبود
بود غم هم پیش ازین، اما به این لذت نبود
گرچه دامانش گرفتم، شکوهام ناگفته ماند
آفتاب طالعم را فرصت رجعت نبود
❈۲❈
سنگ چون ریگ روان میآید از دنبال او
عاشق دیوانه هرجا بود، بی دهشت نبود
آنقدر شغل گریبان پارهکردن داشتم
کز پی بر سر زدن، شب دست را فرصت نبود
❈۳❈
کوهکن بر سنگ خارا نقش شیرین میکشید
عشق بود آن روز اما اینقدر غیرت نبود
دور مجلس بارها گشتم چو ساغر دیده باز
هیچکس جز شیشه می قابل صحبت نبود
❈۴❈
راست گر پرسی، شفا هم هست محتاج شفا
امتحان کردم، چه بیماری که در صحّت نبود
کامنت ها