قدسی مشهدی:دلم پروای این و آن ندارد غمی غیر از غم جانان ندارد
❈۱❈
دلم پروای این و آن ندارد
غمی غیر از غم جانان ندارد
ز جان بگسل ولی مگسل ز جانان
که جان دارد عوض، جانان ندارد
❈۲❈
مرا سخت است دل برکندن از تو
غمت دست از دلم آسان ندارد
نباشد گر غمت از دل که گوید؟
مباد آن خانه کو مهمان ندارد
❈۳❈
به روز وصل، خنجر بر دلم کش
که عید ما جز این قربان ندارد
گریبان باز کن چون غنچه در باغ
ز بلبل، گل کسی پنهان ندارد
❈۴❈
مترس از کشتن ما بیگناهان
که خون عاشقان تاوان ندارد
چنان انکار تیر انداختن کرد
که گویی در دلم پیکان ندارد
❈۵❈
چرا بر حال خود مستان نگریند؟
که ساقی شیشه را خندان ندارد
مرا ای خضر راه وصل دریاب
که عاشق طاقت هجران ندارد
❈۶❈
کی از سوز دلم باشد خبردار
کسی کاو آتشی در جان ندارد
ندارد هیچکس فکر علاجم
مگر درد دلم درمان ندارد؟
❈۷❈
چه داند لذت گلچیدن آن کس
که خون دیده در دامان ندارد
دلم را آنچنان وصلت خوش افتاد
که پنداری ز پی هجران ندارد
❈۸❈
به قید شیشه مگذارید می را
که یوسف طاقت زندان ندارد
کامنت ها