قدسی مشهدی:ز چشمم بی تو شب چندان سرشک لالهگون افتد که هرجا پا نهد اندیشه، در دریای خون افتد
❈۱❈
ز چشمم بی تو شب چندان سرشک لالهگون افتد
که هرجا پا نهد اندیشه، در دریای خون افتد
ز بس دل میتپد در سینه شب در کنج تنهایی
مبادا دیده، گاه گریه با اشکم برون افتد
❈۲❈
دل پرویز را در سینه چون سیماب لرزاند
صدای تیشه فرهاد چون در بیستون افتد
اجل را نیز از جانبردن من ننگ میآید
مبادا هیچکس را اینچنین طالع زبون افتد
❈۳❈
میی نوشیده قدسی دوش از میخانه عشقت
که تا صبح قیامت زان قدح، مست جنون افتد
کامنت ها