قدسی مشهدی:می را چو آب، لعل تو بر خود حلال کرد گویا که خون بیگنهانش خیال کرد
❈۱❈
می را چو آب، لعل تو بر خود حلال کرد
گویا که خون بیگنهانش خیال کرد
حالی نداشتم که توان گفت، بی شراب
ساقی به یک پیالهام از اهل حال کرد
❈۲❈
بلبل دم از خصومت طوطی زند، مگر
آیینه را ز عکس رخت گل خیال کرد؟
در بالشیم روز به روز از هوای تو
آخر هوای سرو تو ما را نهال کرد
❈۳❈
مجنون چرا هوایی صحرا بود، مگر
لیلی بر او کرشمه به چشم غزال کرد؟
بر صفحه زمانه، سخن را ز بیکسی
هر سر بریده همچو قلم پایمال کرد
❈۴❈
قدسی کسی که دوستی از خلق چشم داشت
اوقات خویش صرف خیال محال کرد
کامنت ها