قدسی مشهدی:مسیح دید لبت، رنگ او دگرگون شد ز سحر غمزهات اعجاز را جگر خون شد
❈۱❈
مسیح دید لبت، رنگ او دگرگون شد
ز سحر غمزهات اعجاز را جگر خون شد
ز شوق تیغ به خود گو ببال صید حرم
که غمزه تو به عزم شکار بیرون شد
❈۲❈
نبرد نامه من، مرغ نامهبر بر دوست
مگر ز بخت بدم باخبر ز مضمون شد
ز دیده و دل فرهاد، مرکب شیرین
شب فراق گذشت آنقدر که گلگون شد
❈۳❈
کرشمه که دگر تیغ کین کشید، که باز
جهان ز خون شهیدان عشق، گلگون شد
نوید لذت زخم آیدم به دل هر دم
مگر به قتل منت میل خاطر افزون شد؟
❈۴❈
تو ای نسیم که بر زلف او گذر داری
خدای را خبری ده که حال دل چون شد
پی نظاره آن کو نمیرود قدسی
نظر بدیده حو بد نقد {بیاض} موزون شد(؟)
کامنت ها