قدسی مشهدی:تا پرده از رخت به کشیدن نمیرسد صبح نشاط ما به دمیدن نمیرسد
❈۱❈
تا پرده از رخت به کشیدن نمیرسد
صبح نشاط ما به دمیدن نمیرسد
در باغ، دست باد خزان بس که شد دراز
دامان گل ز شاخ، به چیدن نمیرسد
❈۲❈
غوغای ما بلند و ز کوتاه فطرتی
تا بام آسمان به پریدن نمیرسد
شادم ز لاغری، که چو بسمل کند مرا
خونم ز خنجرش به چکیدن نمیرسد
❈۳❈
ایمن بود ز چشم بداندیش، آن پری
چشم بد از پیاش به پریدن نمیرسد
{بیاض}
از گریه، کار دیده به دیدن نمیرسد
❈۴❈
راضی به داده باش، که ملک قناعت است
جایی که آبرو به چکیدن نمیرسد
تنگ است بس که عیش حریفان انجمن
خون از لب قدح به مکیدن نمیرسد
❈۵❈
شوق لباس کعبه چو عریان کند مرا
ذوقی به ذوق راه بریدن نمیرسد
شیرین نمیشود لب امیدواریام
شهد امید من به چشیدن نمیرسد
❈۶❈
جز بیخودی نصیب ندارد سرشک من
سیماب را به غیر تپیدن نمیرسد
اعضای من ز کار چنان شد، که پیش دوست
انگشت حیرتم به گزیدن نمیرسد
❈۷❈
از نالهام که گوش جهانی ازان کرست
در حیرتم، که چون به شنیدن نمیرسد؟
قدسی چو غنچه تنگدلم، زانکه همچو گل
جیبم ز پارگی به دریدن نمیرسد
کامنت ها