قدسی مشهدی:ز عقدهها که فلک نذر کار من دارد شکفتهام، که غم روزگار من دارد
❈۱❈
ز عقدهها که فلک نذر کار من دارد
شکفتهام، که غم روزگار من دارد
شود چو محو تماشای یار، داغ شوم
که حیرت آینه را در شمار من دارد
❈۲❈
نیافت در چمنم سبزهای که زرد کند
چه شکوهها که خزان از بهار من دارد
سفینه کرده فلک اختیار، پنداری
خبر ز گریه بیاختیار من دارد
❈۳❈
ز پشت آینه در سینهاش خلد مژگان
کسی که آینه پیش نگار من دارد
جدا ز موی سیاهش، ز تیرگی روزم
هزار طعنه به شبهای تار من دارد
❈۴❈
چه مایه خون که ز دست حناست در جگرم
که روی بر کف پای نگار من دارد
به گرد خویش ز یاران کسی نمیبینم
به غیر غم که یمین و یسار من دارد
❈۵❈
به کس نمیرسد این عقدهها که بر فلک است
ذخیرهایست که از بهر کار من دارد
به سوی کلبه تارم به ناز میآید
مگر صبا خبر از زلف یار من دارد؟
❈۶❈
ز آشیان چو رهاندی، به دام هم مگذار
که عمرهاست قفس انتظار من دارد
طمع بریدهام از خشک و تر، ولی چه کنم
به سیل اشک که سر در کنار من دارد
❈۷❈
قرار صبر به خود چون دهم، که بیصبری
قرارها به دل بیقرار من دارد
ز نم چو آینه محروم باد چشم کسی
که طعنه بر مژه اشکبار من دارد
❈۸❈
پس از هلاک، رساند به آب، خاک مرا
ز الفتی که صبا با غبار من دارد
چو عندلیب ازان رو مرید گلزارم
که نرگسش نظر از چشم یار من دارد
❈۹❈
همای حسن نیاورده سر ز بیضه برون
ز فیض عشق، هوای شکار من دارد
ازان ز گوهر معنی چکد زلال حیات
که تکیه بر سخن آبدار من دارد
❈۱۰❈
محیط فیض، گرههای گوهر معنی
به نذر خامه گوهر نگار من دارد
خدای را بگشا فصل گل در قفسم
که هر طرف چمنی انتظار من دارد
❈۱۱❈
هزار بار مرا با وجود آنکه گداخت
هنوز عشق، سخن در عیار من دارد
مگر به سلسله عشق برخورم ز جنون
وگرنه عقل چه پروای کار من دارد
❈۱۲❈
جنون رسیده به جایی مرا، که چون مجنون
هزار سنگ به کف، انتظار من دارد
به یاد گلشن کوی تو چشم خونبارم
هزار خرمن گل در کنار من دارد
❈۱۳❈
چه دیدههاست که دریای خشک لب ز جهان
به یمن دیده تر، بر کنار من دارد
کامنت ها