قدسی مشهدی:عشاق چه جمعند؟ پریشان شدهای چند با خود ز جنون دست و گریبان شدهای چند
❈۱❈
عشاق چه جمعند؟ پریشان شدهای چند
با خود ز جنون دست و گریبان شدهای چند
مرغان چمن، چاشنی گریه ندانند
خو کرده ز گل با لب خندان شدهای چند
❈۲❈
دانی چه بود دیده این گریهپرستان؟
گرداب صفت مرکز طوفان شدهای چند
چون صبح نخندند چرا بر دل صد چاک؟
خرسند به یک جاک گریبان شدهای چند
❈۳❈
یک ناله ز ضعف از دل احباب نخیزد
حاصل چه بود از ده ویران شدهای چند؟
بردار ز رخ پرده، که مشتاق جمالند
چون آینه در روی تو حیران شدهای چند
❈۴❈
در حیرتم از آتش دوزخ که چه خواهد
از سوخته آتش حرمان شدهای چند
وقت است که از وادی عقلم برهانند
از شهر تسلی به بیابان شدهای چند
❈۵❈
ابنای زمان، نقش صنم خانه چیناند
دل برکن ازین صورت بیجان شدهای چند
کامنت ها