قدسی مشهدی:به کفر زلفت از آن تازه کردم ایمان را که تازه ریختهای خون صد مسلمان را
❈۱❈
به کفر زلفت از آن تازه کردم ایمان را
که تازه ریختهای خون صد مسلمان را
ز حد فزون مکن ای داغ با دلم گرمی
که هیچکس به تواضع نکشته مهمان را
❈۲❈
قیامتی ز خرامیدنش بلند نشد
چه نسبت است به قد تو سرو بستان را
شب وصالم اگر رخصت نظاره دهی
چو شمع بر سر مژگان فدا کنم جان را
❈۳❈
سرشک من همهجا میرسد نیم زان قوم
که شستهاند ز دامن جدا گریبان را
کامنت ها