قدسی مشهدی:نگار من که بود ترک و غمزه چندانش غزال دشت فریب است چشم فتانش
❈۱❈
نگار من که بود ترک و غمزه چندانش
غزال دشت فریب است چشم فتانش
چو کودک از پی پستان مکیدن مادر
گشوده زخم دلم لب به نار خندانش
❈۲❈
ز شوق تیغ دگر، صید نیم کشت مرا
زمان زمان به لب زخم میدود جانش
به عهد زلف تو گر ذوق کافری این است
خجل کسی که نلغزید پای ایمانش
❈۳❈
تبارک الله ازان رخ، کز آسمان آیند
فرشتگان به زمین، تا شوند قربانش
زند به ریش دل سینه خستگان ناخن
صبا چو شانه کند طره پریشانش
❈۴❈
ز بیم دعوی حسن، آفتاب میلرزد
که ماه من نزند چنگ در گریبانش
به درج فیض عجب گوهریست گوهر عشق
که میخرند به جان کافر و مسلمانش
❈۵❈
ز درد عشق چه لذت بود دل آن را
که تیر غمزه نکردهست کار در جانش
ز لذت دو جهانش چه بهره خواهد بود
دلی که داغ نکردهست عشق خوبانش
❈۶❈
شهید عشق نباشد به کیش اهل وفا
کسی که جان نکند صرف راه جانانش
ز هول صبح قیامت کجا خبر دارد
کسی که کار نیفتد به شام هجرانش
❈۷❈
ز درد عشق بتان محض لذتم قدسی
برای خویش ببر گو مسیح درمانش
کامنت ها