قدسی مشهدی:یاد باد آن کز گلی در سینه خاری داشتم بر سر مژگان ز خون دل بهاری داشتم
❈۱❈
یاد باد آن کز گلی در سینه خاری داشتم
بر سر مژگان ز خون دل بهاری داشتم
وقت آن زلف پریشان خوش، که از سودای او
خاطر جمع و دل امیدواری داشتم
❈۲❈
تا غمش در سینه بود، اسباب عیشم کم نبود
روزگار خوش، کزو خوش روزگاری داشتم
تا نشستم در میان بزم، وقتم خوش نشد
وقت خوش آن بود کز مجلس کناری داشتم
❈۳❈
آستین از لطف بر آیینه قدسی کشید
ورنه کی از یار بر خاطر غباری داشتم
کامنت ها