قدسی مشهدی:چه حیرت، گر به چشم محرمانش در نمیآیم؟ سرشک حسرتم، در چشم محرومان بود جایم
❈۱❈
چه حیرت، گر به چشم محرمانش در نمیآیم؟
سرشک حسرتم، در چشم محرومان بود جایم
به یاد حلقه زلفش به قید خویش خرسندم
شوم دیوانه، گر زنجیر بردارند از پایم
❈۲❈
به سرگردانیی دیدم برون از شهر، مجنون را
که تا دامان روز حشر، دامنگیر صحرایم
ز بس محرومیام زان شاخ گل افزوده، میترسم
ز بار ناامیدی بشکند شاخ تمنایم
❈۳❈
جواب نامه کو، با آنکه گر مرغی پرد سویش
برآرد ز آشیانش دود، دست خامهفرسایم
کامنت ها