قدسی مشهدی:دایم چو غنچه سر به گریبان گریستم پیدا شکفته بود و پنهان گریستم
❈۱❈
دایم چو غنچه سر به گریبان گریستم
پیدا شکفته بود و پنهان گریستم
هرجا چو غنچه تنگدلی چند یافتم
رفتم چو ابر و بر سر ایشان گریستم
❈۲❈
چون شمع، زندگانی من صرف گریه شد
تا آخرین نفس، ز تف جان گریستم
ای ابر هرزه آب رخ خود مبر، که من
چندان که ممکن است چو باران گریستم
❈۳❈
هرگز ز گریه روی نکردم ترش چو ابر
دایم چو شیشه با لب خندان گریستم
کامنت ها