قدسی مشهدی:روزی که ناخنی نزند عشق بر دلم چون آتش فسرده و چون صید بسملم
❈۱❈
روزی که ناخنی نزند عشق بر دلم
چون آتش فسرده و چون صید بسملم
صد برگ گل که جمع کنی غنچهای شود
آسان گره نخورده چنین، کار مشکلم
❈۲❈
دارد ز بس که بر نظر پاکم اعتماد
پروانه خود چراغ در آرد به محفلم
افکند ناتوانیام از خود به گوشهای
چون قطره عرق، بن موییست منزلم
❈۳❈
کو باد شرطهای که به طوفانم افکند؟
آن باد شرطه نیست که آرد به ساحلم
محکم گرفته دامنم این خاک آستان
گویا سرشتهاند ز خاک درت گلم
❈۴❈
انداز دل مرا به سر تیر میبرد
بیدرد را گمان که ز صیاد غافلم
کوتهنظر زند به گل و لاله دست و من
از همت بلند، به سرو تو مایلم
❈۵❈
در خواندنم حدیث بدآموز نشنوی
گر بشنوی که بی تو چها رفته بر دلم
نقش پی دلیل، کم از چشم بد نبود
بنگر که بیخطر گذراند از چه منزلم
❈۶❈
ضعفم ازان گذشته که صیدم کند کسی
بیرشتهام مقید و بی تیغ بسملم
در گردش است کاسه چشمم پیالهوار
ساقی اگر رود نفسی از مقابلم
❈۷❈
قدسی نظر به شاهسواران بود مرا
مجنون نیم، به ناقه چکار و به محملم
کامنت ها