قدسی مشهدی:کرده تا عشق تو چون نقش قدم پامالم هیچکس نیست که حسرت نخورد بر حالم
❈۱❈
کرده تا عشق تو چون نقش قدم پامالم
هیچکس نیست که حسرت نخورد بر حالم
در بیابان بلا، گو مدد خضر مباش
غم به هرسو که روم، میرود از دنبالم
❈۲❈
چشم، مشتاق و حیا قفل زبان میگردد
صد سخن در دل و پیش تو ز حسرت لالم
خواری عشق چنانم ز نظرها افکند
که در آیینه نیاید به نظر، تمثالم
❈۳❈
چون نهالی که موافق فتدش آب و هوا
هست در عشق به از سال دگر، هر سالم
من مجنون چو به صحرا روم از شهر، آیند
آهوان تا در دروازه به استقبالم
❈۴❈
شمع را رقص نماید تپش پروانه
آشنا کاش ز بیگانه بپرسد حالم
قید جاوید، مرا قوت پرواز دهد
ترسم افتم ز هوا، گر بگشایی بالم
❈۵❈
نکند همتم اقبال سوی بخت بلند
ورنه پستی نبود قاعده اقبالم
نه چو جم جام شناسم، نه چو خضر آب حیات
کرده خونابهکشی از همه فارغبالم
❈۶❈
قدسی از ناله ماتمزدگان یابم فیض
هرگز از جا نبرد زمزمه اقبالم
کامنت ها