قدسی مشهدی:کی به غیر از دیدنش اندیشه دیگر کنم چون نظر هرجا شوم گم، سر ز مژگان بر کنم
❈۱❈
کی به غیر از دیدنش اندیشه دیگر کنم
چون نظر هرجا شوم گم، سر ز مژگان بر کنم
حال دل خاطرنشان او کنم روز وصال
گر دهد نظارهام فرصت که چشمی تر کنم
❈۲❈
چون خیال عافیت بندم، بسوزم خویش را
تا چو اخگر داغ را مرهم ز خاکستر کنم
شعله را گر سر فرود آید به جسم زار من
میتوانم زین کف خاشاک، دودی بر کنم
❈۳❈
از خیال غمزهات، چون غنچه بر اوراق دل
روز و شب مشق خراش سینه با نشتر کنم
خوشدلم از ناامیدی، ورنه از تاثیر عشق
{بیاض} تر کنم
❈۴❈
سوختم قدسی و اشکم ماند برجا، تا به کی
این کف خون را نثار مشت خاکستر کنم
کامنت ها