قدسی مشهدی:فتنهای هر لحظه برمیخیزد از مژگان تو آسمان از فتنه معزول است در دوران تو
❈۱❈
فتنهای هر لحظه برمیخیزد از مژگان تو
آسمان از فتنه معزول است در دوران تو
من که میگردم ز دور، آسوده نگذارد مرا
حال چشمت چیست یا رب پهلوی مژگان تو
❈۲❈
کی گرفتار غمت فارغ بود، در خاک هم
بگسلد پیوند جان و نگسلد پیمان تو
دست من باد از گریبان پاره کردن بینصیب
گر شود کوته به صد شمشیر از دامان تو
❈۳❈
بی تو شبها سیر دلهای پریشان میکند
جز خیالت کس ندارد طاقت حرمان تو
چون نسوزد استخوان من، که خون افتاده است
در میان دیده و دل بر سر پیکان تو
❈۴❈
رشک بر نظّاره میزان برم در کار عشق
این که یک چشمش بود محو و دگر حیران تو
کامنت ها