قدسی مشهدی:در سینه دل غمین فتاده خود گو چه کنم، چنین فتاده
❈۱❈
در سینه دل غمین فتاده
خود گو چه کنم، چنین فتاده
از کینه خلق، در هراسم
زان چین که بر آستین فتاده
❈۲❈
جز عشق بتان که گیردش دست؟
زاهد که به ننگ دین فتاده
بر گرد لبت بنفشه شد سبز؟
یا مور در انگبین فتاده
❈۳❈
در کوی تو آفتاب از شوق
غش کرده و بر زمین فتاده
از دولت عشق، سینه من
چون کوی تو دلنشین فتاده
❈۴❈
پروانه طبیعت است قدسی
تا بر دل آتشین فتاده
کامنت ها