قدسی مشهدی:از زبان من غرض گو گرنه حرفی تازه بست بار اوراق تغافل را چرا شیرازه بست؟
❈۱❈
از زبان من غرض گو گرنه حرفی تازه بست
بار اوراق تغافل را چرا شیرازه بست؟
ای که گویی نیست با معشوق کاری عشق را
محمل لیلی که غیر از عشق بر جمازه بست؟
❈۲❈
در تماشای در و دیوار کوی ساقیان
دیده چون خورشید نتواند لب از خمیازه بست
عالم از آوازه رسوایی ما پر شدهست
هرکسی گویا بر این آوازه صد آوازه بست
❈۳❈
ناز خوبان را دگرگون کی کند اشک نیاز
بر گلی بلبل کجا از گریه رنگی تازه بست؟
از سر کوی تو قدسی خواست بگریزد ز اشک
شوقت آمد راه او از لطف بیاندازه بست
کامنت ها