قدسی مشهدی:مرا باغ فرحبخش است منظور ندارم آرزوی روضه حور
❈۱❈
مرا باغ فرحبخش است منظور
ندارم آرزوی روضه حور
گرفته سروش از آزادگان باج
رسانده سرفرازی را به معراج
❈۲❈
ز هر برگش گلستانی نمایان
چو از آیینه عکس روی جانان
زمینش سبزه را پاینده دارد
رطوبت را هوایش زنده دارد
❈۳❈
خیابانش بود فردوس اکبر
لبالب شاه نهر از آب کوثر
که دیده جز درین فردوس ثانی؟
خیابانی ز آب زندگانی
❈۴❈
به پای شاهنهر افتاده دریا
دُر شهوار ازو دارد تمنا
جدا گردد چو آب از چشمهسارش
کشد دریا به عزت در کنارش
❈۵❈
درین گلشن برای هر نهالی
بهار آورده تشریف کمالی
ترشحهای ابر نوبهاری
چمن را روز و شب در تازهکاری
❈۶❈
درختان در روش پر کرده بیرون
ازان روی فلک سر کرده بیرون
ز شاخ گلبنش تا غنچهای زاد
شکفتن را شکفتن میدهد یاد
❈۷❈
ز خاکش تا نهال تازهای جست
به رعنایی صنوبر را کمر بست
کند بوی بهش رنجور را نغز
سخن را حرف بادامش دهد مغز
❈۸❈
نباشد سیب او را تاب دندان
مگر خورد آب از چاه زنخدان؟
ز امرودش بچش کاین شهد نایاب
مکرر قند را از شرم کرد آب
❈۹❈
به رنگ و بو سزد گر سیب این باغ
سمرقند و صفاهان را کند داغ
ندارد هیچ سیب این دلپذیری
خلاف است آن که آرد سیب، سیری
❈۱۰❈
ازان شد شاه آلو، نام گیلاس
که نیکو داشت عرض میوه را پاس
کسی کاو لعل را رنگین شمارد
خبر از رنگ شاه آلو ندارد
❈۱۱❈
شود لعل بدخشانت فراموش
ز شاه آلو کنی گر حلقه در گوش
ازان نخلش برآرد لعل رخشان
که دارد ریشه در کوه بدخشان
❈۱۲❈
درین بستان بود پیوسته در کار
به شفتالوربایی بوسه یار
ازان عنّاب را شد لاله وصّاف
که از عنّاب گردد رنگ خون صاف
❈۱۳❈
ز بس تاکش کشیده سر بر افلاک
خورد بر خوشه پروین، سر تاک
حدیث میوهاش گفتم ز هر باب
چو بردم نام شفتالو، شدم آب
❈۱۴❈
نهال جعفری با سرو همسر
شده سوسن همآغوش صنوبر
چو از شبنم دهان غنچه وا شد
تبسم خنده دنداننما شد
❈۱۵❈
ز بس هر سو دوید و شمع افروخت
چراغ لاله را در دل نفس سوخت
چنان برگ گلش پر آب و تاب است
که گویی غنچه مینای گلاب است
❈۱۶❈
نهال تازهاش چندان قد افراخت
که قمری سرو خود را دید و نشناخت
درین گلشن، نگاه چشم بینا
بود کابین عروسان چمن را
❈۱۷❈
نسیم این چمن در دیده خار
گلستان ارم را کرده بیدار
کسی از فیض این گلشن چه گوید
که جای گل بهار از خاک روید
❈۱۸❈
سرشته از دماغِ تر، هوایش
گریزان بیدماغی از فضایش
ز گلبن، گل به چندان رنگ زد جوش
که شد عیب گل رعنا فراموش
❈۱۹❈
حباب اینجا هوا را میفشارد
که بحر آبی به روی کار آرد
ز شبنم بس که خاکش کامیاب است
بر او نقش قدم نقشی بر آب است
❈۲۰❈
ز دیگر بوستانها، این گلستان
بود ممتاز، چون یوسف ز اخوان
گلش آسوده از صوت هزارست
که مدهوش از صدای آبشارست
❈۲۱❈
مگر فواره سر بر اوج سوده
نگاری ساعد سیمین نموده
پی صرف چمن، فواره بیتاب
دمادم سیم ساعد میکند آب
❈۲۲❈
دهد گر آبشار آبی به نازش
همان ساعت دهد فواره بازش
درین گلشن به رغم یزد و کاشان
بود هر ماه، سی روز آبپاشان
❈۲۳❈
چو در خلد، آن چه بایستی ندیدند
ازان باغ فرحبخش آفریدند
فرحبخش است نام این بوستان را
ازان بخشد فرح، خلق جهان را
❈۲۴❈
ز شوخی نرگس این باغ شاید
که مژگان تماشایی رباید
ارم در پشت دیوارش نشسته
خجل چون عندلیب پرشکسته
❈۲۵❈
فرحبخش از دو عالم دلپذیرست
بهشت و شاهنهرش جوی شیر است
ندیده در جهان کس این چنین جای
فرحبخش و فرحناک و فرحزای
کامنت ها