عبدالقادر گیلانی:تو لذت عمل را از کارزار ما پرس آئین سلطنت را از حال زار ما پرس
❈۱❈
تو لذت عمل را از کارزار ما پرس
آئین سلطنت را از حال زار ما پرس
آن لذّتی که باشد از اشتهاد صادق
شام بشارت وصل از روزگار ما پرس
❈۲❈
مجنون عشق ما را از باغ و راغ کم گوی
از وی تو سور جوی و بوی بهار ما پرس
از خان و مان وهرکس ، کردم خراب او را
منبعد اگر بخواهی اندر دیار ما پرس
❈۳❈
هرشب زلطف پرسم احوال تو چگونه است
ذوق خطاب ما را از دل نگار ما پرس
برتربت خراب عشاق ما نظر کن
واز ذرّه ذرّه خاکش تو انتظار ما پرس
❈۴❈
عاشق نِئی چه دانی درد فراق ما را
رو رو تو این مصیبت از سوگوار ما پرس
عاشق که از غم من کاهیده گشت و جان داد
این مرغزار او را از مرغزار ما پرس
❈۵❈
تو صاف دل چه دانی نالیدن سحرگه
آئین دردمندی از درد خارما پرس
دل از غم دو عالم فارغ کن و پس آنگه
آنی به پیش محیی از لطف یار ما پرس
کامنت ها