عبدالقادر گیلانی:آه دردآلود مردم جان جانها را بسوخت سینه مجروح هر مجنون و شیدا را بسوخت
❈۱❈
آه دردآلود مردم جان جانها را بسوخت
سینه مجروح هر مجنون و شیدا را بسوخت
درجگرهای کباب این آه من زد آتشی
آه زین آه جگرسوزی که دلها را بسوخت
❈۲❈
بامدرّس گفتم از سوز دل خود شمّه ای
آتشی افتاده درجانش سراپا را بسوخت
پیش یوسف گر رسی روزی بگو ای عزیز
آتش عشق تو سرتا پا زلیخا را بسوخت
❈۳❈
نو بهاران اشک ریزان جانب صحرا شدم
آه گرمم سبزه های کوه و صحرا رابسوخت
محیی نادان است کان یاران به غفلت می روند
خرقه و تسبیح و مسواک و مصلّا را بسوخت
کامنت ها