هاتف اصفهانی:جانا ز ناتوانی از خویشتن به جانم آخر ترحمی کن بر جان ناتوانم
❈۱❈
جانا ز ناتوانی از خویشتن به جانم
آخر ترحمی کن بر جان ناتوانم
اغیار راست نازت، عشاق را عتابت
محروم من که از تو نه این رسد نه آنم
❈۲❈
مرغ اسیرم اما دارم درین اسیری
آسایشی که رفته است از خاطر آشیانم
نخلم ز پا فتاده شادم که کرد فارغ
از فکر نوبهار و اندیشهٔ خزانم
❈۳❈
زنهار بعد مردن فرسوده چون شود تن
پیش سگان کویش ریزند استخوانم
کامنت ها