هاتف اصفهانی:چو نی نالدم استخوان از جدایی فغان از جدایی فغان از جدایی
❈۱❈
چو نی نالدم استخوان از جدایی
فغان از جدایی فغان از جدایی
قفس به بود بلبلی را که نالد
شب و روز در آشیان از جدایی
❈۲❈
دهد یاد از نیک بینی به گلشن
بهار از وصال و خزان از جدایی
چسان من ننالم ز هجران که نالد
زمین از فراق، آسمان از جدایی
❈۳❈
به هر شاخ این باغ مرغی سراید
به لحنی دگر داستان از جدایی
چو شمعم به جان آتش افتد به بزمی
که آید سخن در میان از جدایی
❈۴❈
کشد آنچه خاشاک از برق سوزان
کشیده است هاتف همان از جدایی
کامنت ها