هاتف اصفهانی:من پس از عزت و حرمت شدم ار خار کسی کار دل بود که با دل نفتد کار کسی
❈۱❈
من پس از عزت و حرمت شدم ار خار کسی
کار دل بود که با دل نفتد کار کسی
دین و دنیا و دل و جان همه دادم چه کنم
وای بر حال کسی کوست گرفتار کسی
❈۲❈
ناامید است ز درمان دو بیمار طبیب
چشم بیمار کسی و دل بیمار کسی
آخر کار فروشند به هیچش این است
سود آن کس که به جان است خریدار کسی
❈۳❈
هاتف این پند ز من بشنو و تا بتوانی
بکش آزار کسان و مکن آزار کسی
کامنت ها