حزین لاهیجی:کای آستان قصر جلال تو عرشسا وی مهر ومه به راه توکمترز نقش پا
❈۱❈
کای آستان قصر جلال تو عرشسا
وی مهر ومه به راه توکمترز نقش پا
روشن فروغ رای تو کالنّور فی الظّلم
در دل خیال روی تو، کالبدر فی الدجا
❈۲❈
خیّاط قدرت ملک العرش دوخته ست
بر قدکبریای تو، تشریف انما
تبلیغ بلّغ است ز شأن تو آیتی
توقیع کبریای تو، تنزیل هل اتی
❈۳❈
برد از زمانه، نور وجود تو تیرگی
ای نیّر ظهور تو در حدِّ استوا
میدان دین نداشته مردی به غیر تو
ثابت شد این قضیه به برهان لافتی
❈۴❈
دربا گدای دست گهر بارت ازکرم
پیشکف تو، ابر عرق ربز از حیا
برهان مستقیم، فلک بر نیاز خود
در پیشگاه قصر تو آورده ز انحنا
❈۵❈
بردارد آنکه در ره کویت ز جا قدم
اول نهد به کنگرهٔ کاخ کبریا
غیر از تو کیست آنکه تواند گذاشتن
بر دوش سرور دو سراپای عرش سا؟
❈۶❈
برقع گشای پرده نشینان حق تویی
یا عارف العوارف، یا کاشف الغطا
شبنم نباشد آنکه ازو باغ تازه روست
گل در عرق نشسته ز روی تو، از حیا
❈۷❈
تیغ تو اژدها به دم خویشتن کشید
موسی عصا به معجز اگر کرد اژدها
چاک است زاشتیاق، گریبان خامه ام
بی خواست ریخت، مطلعی از طبع نکته زا
کامنت ها