حزین لاهیجی:گردی ز آستان تو یا مبدء النعم چشم امیدوار مرا منتهی الرّجا
❈۱❈
گردی ز آستان تو یا مبدء النعم
چشم امیدوار مرا منتهی الرّجا
سر کی فرود آیدم، الا به طوق تو؟
لالای کمترین توام، خالص الولا
❈۲❈
بر جبهه داغ بندگیم بر تو روشن است
ای آفتاب پیش ضمیرت کم از سها
پروای آفتاب قیامت نمی کنم
در سایهٔ لوای تو، یا صاحب اللّوا
❈۳❈
شرح محامدت که از آن قاصر است عقل
کلک زبان بریدهٔ من چون کند ادا؟
شاها تویی که از کرمت خاطر حزین
دارد ز خوشدلی به رخ صبح خنده ها
❈۴❈
هر صبحدم به صیقل مهر تو آسمان
آیینهٔ ضمیر مرا می دهد جلا
اکنون همای صبح سعادت گشود پر
دل می پرد به بال دعاهای بی ربا
❈۵❈
کامی که هست، از تو طلب می کند دلم
چون ذات توست واسطهٔ رحمت خدا
باشد دوام وصل تمنای خاطرم
اذ لیس عند ربک صبح و لامسا
❈۶❈
دیگر امید آن که دهی سرفرازی ام
گردد سرم ز سجده به خاک تو، عرش سا
خواهم طلب کنی من آواره را ز لطف
ای من سگ درت به کجا آرم التجا؟
❈۷❈
مپسند بیش ازین تو که غمخوار عالمی
کز بار غم شود الف قامتم دو تا
این بود مطلبم، به جناب تو عرض شد
گردد اگر قبول، دگر نیست مدعا
❈۸❈
با یار مهربان ز دل دردکش حزین
آهی بس است، طول سخن می دهی چرا؟
افتاده در صوامع افلاک غلغله
از بس رسا بود نی کلک تو را نوا
❈۹❈
ختم سخن نما به دعایی ز روی صدق
اکنون که هست صبح اجابت جبین گشا
تا هست مست شور تو سرهای سرخوشان
تا هست گرم عشق تو دلهای آشنا
❈۱۰❈
از جوش ذکر و غلغل زوّارِ روضه ات
پیوسته باد گنبد افلاک پرصدا
بیگانه نیست در نظر ره روان عشق
گر نام این قصیده نهم، منهج الولا
کامنت ها